• [جمل] گفت و گوی جالب با عایشه،زبیر و طلحه
موضوع: جنگ های دوران حکومت
کلمات کليدي: ابن عباس، الحق، والعصر
وقتي علي علیه السلام از تصميم قطعي سران آگاه شد، ابنعباس را خواست و به او گفت: با اين سه نفر(زبیر و طلحه و عایشه) ملاقات کن و به سبب حق بيعتي که بر گردنشان دارم با آنان احتجاج کن.
ملاقات با طلحه*
وي وقتي با طلحه ملاقات کرد و يادآور بيعت او با امام شد، در پاسخ ابنعباس گفت: من بيعت کردم در حالي که شمشير بر سرم بود. ابنعباس گفت: من تو را ديدم که با کمال آزادي بيعت کردي؛ به اين نشانه که در وقت بيعت، علي به تو گفت که اگر ميخواهي او با تو بيعت کند و تو گفتي که تو با او بيعت ميکني. طلحه گفت: درست است که علي اين سخن را گفت، ولي در آن هنگام گروهي با او بيعت کرده بودند و مرا امکان مخالفت نبود... آنگاه افزود: ما خواهان خون عثمان هستيم و اگر پسر عم تو خواهان حفظ خون مسلمانان است قاتلان عثمان را تحويل دهد و خود را از خلافت خلع کند تا خلافت در اختيار شورا قرار گيرد و شورا هر که را خواست انتخاب کند. در غير اين صورت، هديهي ما به او شمشير است.
ابنعباس گفت: به خاطر داري که تو عثمان را ده روز تمام محاصره کردي و از رساندن آب به درون خانهي او مانع شدي و آن گاه که علي با تو مذاکره کرد که اجازه دهي آب به درون خانهي عثمان برساند تو موافقت نکردي و وقتي که مصريان چنين مقاومتي را مشاهده کردند وارد خانهي او شدند و او را کشتند و آن گاه مردم با کسي که سوابق درخشان و فضائل روشن و خويشاوندي نزديکي با پيامبر داشت بيعت کردند و تو و زبير نيز بدون اکراه و اجبار بيعت کرديد اکنون آن را شکستيد. شگفتا! تو در خلافت سه خليفهي پيشين ساکت و آرام بودي، اما نوبت به علي که رسيد از جاي خود کنده شدي..سپس به طلحه گفت: تو قاتلان او را بهتر ميشناسي، و نيز ميداني که علي از شمشير نميترسد.
ملاقات با عایشه*
این عباس می گوید که امام به من فرمود که به عایشه بگویم:
لشگر کشي شأن زنان نيست و تو هرگز به اين کار مأمور نشدهاي، ولي به اين کار اقدام کردي و همراه با ديگران به سوي بصره آمدي و مسلمانان را کشتي و کارگزاران را بيرون کردي و در را گشودي و خون مسلمانان را مباح شمردي. به خودآي که تو از سختترين دشمنان عثمان بودي.
ابنعباس سخنان امام (ع) را به عايشه بازگو کرد و او در پاسخ گفت: پسر عموي تو ميانديشد که بر شهرها مسلط شده است. به خدا سوگند، اگر چيزي در دست اوست،در اختيار ما بيش از اوست.
ابنعباس گفت: براي علي فضيلت و سوابقي در اسلام است و در راه آن رنج بسيار برده است. وي گفت: طلحه نيز در نبرد احد رنج فراوان ديده است.
ابنعباس گفت: گمان نميکنم در ميان اصحاب پيامبر کسي بيش از علي در راه اسلام رنج کشيده باشد. در اين هنگام عايشه از در انصاف وارد شد و گفت: علي غير از اين، مقامات ديگري نيز دارد ! ابنعباس از فرصت استفاده کرد و گفت: تو را به خدا از ريختن خون مسلمانان اجتناب کن. او در پاسخ گفت: خون مسلمانان تا لحظهاي ريخته ميشود که علي و ياران او خود را بکشند.
ابنعباس ميگويد: از سستي منطق ام المؤمنين تبسم کردم و گفتم: همراه علي افراد با بصيرتي هستند که در اين راه خون خود را ميريزند. سپس محضر او را ترک کرد.
ملاقات با زبیر*
ابنعباس ميگويد:
علي (ع) به من سفارش کرده بود که با زبير نيز گفتگو کنم و حتي المقدور او را تنها ملاقات نمايم و فرزند وي عبدالله در آنجا نباشد.او نقل کرده که بعد از مدتی تلاش او را تنها یافتم.سپس در نقل گفت و گو می گوید: ابتدا او را خشمگين يافتم ولي به تدريج او را رام کردم. وقتي خادم او از تأثير سخنان من آگاه شد فوراً فرزند او را خبر کرد و چون او وارد مجلس شد من سخن خود را قطع کردم. فرزند زبير براي اثبات حقانيت قيام پدرش خون خليفه و موافقت ام المؤمنين را عنوان کرد. من در پاسخ گفتم: خون خليفه بر گردن پدر توست؛ يا او را کشته يا لااقل او را کمک نکرده است. موافقت ام المؤمنين هم دليل بر استواري راه او نيست. او را از خانهاش بيرون آورديد، در حالي که رسول الله به او گفته بود:
«عايشه! مبادا روزي برسد که سگان سرزمين حوأب بر تو بانگ زنند».
سرانجام به زبير گفتم: سوگند به خدا، ما تو را از بنيهاشم ميشمرديم. تو فرزند صفيه خواهر ابوطالب و پسر عمهي علي هستي. چون فرزندت عبدالله بزرگ شد پيوند خويشاوندي را قطع کرد.[1]
--------------------------------
[1] الجمل، ص، 170 تا 167.
*با تصرف و تلخیص از کتاب فروغ ولایت آیت الله جعفر سبحانی نوشته شده توسط گروه زندگینامه در روز چهارشنبه 1390/6/23 ساعت 21:36
من این مطلب را پسندیدم
|